جشن مداد امسال ما با الهام از شاهنامه انجام شد. زمستان بود و دیوها از سرما روی زمین آمدند و قلعهی آدمها را فوت کردند تا آسمان. آدمها هم دیوها را به بند کشیدند. حالا چطور آدمها قلعهشان را پیدا کنند و دیوها از بند رها شوند. دیوها بلد بودند بخوانند و بنویسند اما آدمها نه. مسیرهای ماز شکلی روی زمین بود که هرکدام به مقصدی منجر میشد و تابلویی که روی آن نوشته شده بود، آن مکان کجاست. کودکانمان یکی یکی از مسیر با تمرکز (مانند دفتر نقطه چین) رد شدند تا به مقصد برسند. اما در خواندن تابلوها مشکل داشتند و نمیدانستند به سمت قلعه راهنماییشان میکند یا خیر. آنقدر رفتند و شکست خوردند تا قرار شد دیوها در ازای آزادیشان به آدمها خواندن و نوشتن یاد دهند و در پایان به هر کودک مداد سیاهی دادند تا کودکان با آن بتوانند بنویسند. این جشن مخصوص کودکان گروه پیشدبستانی دو است. شروع اولین به دست گرفتن صحیح مداد سیاه…